H.Roghayeha-6.jpg
 

ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد 
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد 
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را 
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد، گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟ 
هر کسی آمد به احوالت بخندد، گریه کرد

ای که ازبوی طعام خانه ها خوابت نبرد

مادرم نذر تو را هروقت هم زد گریه کرد

ازسر ایمان گاه می گویم به خویش

شاید آن شب زجر هم وقتی تو را دید گریه کرد